تمنای خیال انگیز اسطورههای شعر و ادب فارسی در گستره سرزمین عشق جان آدمی را به حلاوتی شیرین دچار میکند و این ابتلا، سرنوشتی عاشقانه است برای آنان که عشق را تجلی نور الهی در مملکت وجود میدانند.
عشق یگانه مفهوم بی تکرار هستی است و آدمی جستجوگر خستگی ناپذیر آن. در فراز و فرودهای زندگی، عشق است که جان آدمی را جان بخش و دستگیر بوده و هست. سخن از عشق گفتن و شِنودن، امری جاری و ساری در زندگی آدمیان است که گاه کشاکشهای نفسگیر آن، آدمی را به مرز جنون میرساند. اگر عشق را معجونی از تشویش و تلاشی طاقت فرسا برای رسیدن به معشوق بدانیم، تلاش برای خلاصی از آن بیهودهترین کار ممکن است و تداوم عشق در زندگانی بشر تاییدی است بر این مدعا.
گام نهادن بر لبه تیغ عشق کاری است صعب و دشوار و عاشقی میخواهد خستگی ناپذیر که کمر همت ببندد و پاشنههای آهنین ورکشد تا به سرمنزل مقصود عشق برسد. تناقض زیبایی که در مفهوم عشق وجود دارد، همانگونه که عشق را “آب حیات” میداند؛ در عین حال آن را “زهر کشنده و شوکران” نیز میپندارد.
نظرات
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.