چند بار با خودت گفته‌ای:
واقعاً برای چی به دنیا اومدم؟
رشته‌ای که می‌خونم یا کاری که می‌کنم همینه؟
یا یه چیز عمیق‌تر هم باید وجود داشته باشه؟

اگر این سؤال‌ها برایت آشناست، تو تنها نیستی. خیلی از دختران ایرانی – با تمام استعداد و هوش‌شان – بین توقعات خانواده، فشار مالی، مقایسه در شبکه‌های اجتماعی و محدودیت‌های جامعه، کم‌کم از خودشان دور می‌شوند. این مقاله برای توست؛ نه برای این‌که یک جواب آماده بهت بده، بلکه برای این‌که یاد بگیری چطور خودت مأموریت زندگی‌ات را کشف کنی و آن را تبدیل به قطب‌نمای تصمیم‌هایت بکنی.

مأموریت زندگی یعنی چه؟ فرقش با هدف چیه؟

در مدیریت و استراتژی دو مفهوم مهم داریم: Vision چشم‌انداز و Mission ماموریت.

  • چشم‌انداز، تصویری از آینده‌ی مطلوب است.
  • مأموریت، دلیل وجودی و کار اصلی سازمان است.

مثلاً یک شرکت آموزشی ممکن است این‌طور تعریف کند:

  • چشم‌انداز: در ۱۰ سال آینده، بزرگ‌ترین پلتفرم آموزش آنلاین در ایران باشیم.
  • مأموریت: کمک کنیم آدم‌های عادی، با آموزش باکیفیت، زندگی حرفه‌ای‌شان را متحول کنند.

در زندگی شخصی هم همین‌طور است:

  • هدف: نتیجه‌ای که می‌خواهی به دست بیاوری
    • مثال: قبولی در پزشکی، مهاجرت، راه‌اندازی یک کسب‌وکار، خرید خانه.
  • مأموریت: دلیل عمیق‌تری که پشت این هدف‌هاست؛ چیزی که حتی اگر شرایط بیرونی عوض شود، باز هم همراهت می‌ماند.
    • مثال: کمک کنم آدم‌ها خودشان را باور کنند، زندگی دیگران را کمی زیباتر کنم، صدای آدم‌هایی باشم که کسی نمی‌بیندشان.

در واقع، هدف‌ها عوض می‌شوند، اما مأموریت مثل یک ریشه است. اگر مأموریت‌ات را بشناسی، حتی وقتی یک هدف نمی‌شود، زمین نمی‌خوری؛ چون می‌توانی شکل دیگری از همان مأموریت را زندگی کنی.

اگر این موضوع به وضعیت فعلی کسب‌وکار شما نزدیک است،می‌توانیم در یک گفت‌وگوی کوتاه، مسیر درست را شفاف‌تر کنیم.

چرا اصلاً داشتن مأموریت مهم است؟ نگاهی به روانشناسی معنا

ویکتور فرانکل، روان‌پزشک اتریشی که سال‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها زندانی بود، بعد از آن تجربه‌ی وحشتناک، یک نکته‌ی مهم را مطرح کرد: آدم‌هایی که معنایی برای زندگی‌شان پیدا می‌کنند، در سخت‌ترین شرایط هم دوام می‌آورند.

او در نظریه‌ی مشهورش لوگوتراپی معنادرمانی می‌گوید:

انسان می‌تواند تقریباً هر چرایی را تحمل کند، اگر یک چگونه پیدا کند.

در زبان ساده یعنی:
وقتی بدانی برای چه زندگی می‌کنی، راهش را کم‌کم پیدا می‌کنی؛ حتی اگر مسیر سخت باشد.

برای دختران ایرانی، این موضوع چند برابر مهم است؛ چون:

  • اغلب بین توقعات خانواده و صدای درون خودشان گیر می‌کنند.
  • از کودکی پیام‌هایی شنیده‌اند مثل این کارها به درد دختر نمی‌خوره…
  • همیشه با دیگران مقایسه شده‌اند: فلانی ازدواج کرد، فلانی رفت خارج، فلانی فلان مدرک را گرفت.

در روانشناسی انگیزش نظریه‌ی خودتعیین‌گری – Self-Determination Theory می‌گویند انسان‌ها وقتی احساس خودمختاری، شایستگی و ارتباط می‌کنند، حال‌شان خوب‌تر است:

  • خودمختاری: حس کنم انتخاب‌هایم از خودم می‌آید، نه فقط از فشار دیگران.
  • شایستگی: ببینم در چیزی دارم رشد می‌کنم و مفیدم.
  • ارتباط: حس کنم به دیگران و یک چیز بزرگ‌تر از خودم وصل هستم.

مأموریت زندگی، این سه را به هم وصل می‌کند: تو انتخاب می‌کنی، در آن رشد می‌کنی، و روی دنیای اطرافت اثر می‌گذاری.

از کجا شروع کنم؟ سرنخ‌های مأموریت زندگی در گذشته‌ی تو

خبر خوب این است که مأموریت زندگی تو معمولاً از آسمان نمی‌افتد؛
در زندگی‌ات سرنخ‌هایی از قبل وجود دارد؛ فقط باید آن‌ها را ببینی.

۱. لحظه‌های اوج انرژی‌ات را مرور کن

به چند لحظه در سال‌های گذشته فکر کن که واقعاً زنده بودی؛ خسته بودی اما راضی.
این لحظه‌ها ممکن است خیلی ساده باشند، مثلاً:

  • وقتی به دوستی درس توضیح دادی و دیدی فهمید.
  • وقتی یک مراسم کوچک خانوادگی را مدیریت کردی و همه گفتند اگر تو نبودی، همین‌قدر خوب نمی‌شد.
  • وقتی یک متن، داستان یا پست نوشتی و چند نفر بهت پیام دادند که چقدر به‌دردشان خورد.
  • وقتی کنار بچه‌ها بودی و زمان از دستت در رفت.

در مدیریت، این‌ها را Flow Moments می‌نامند؛ لحظاتی که در جریان هستی. اینجا جایی است که استعداد، علاقه و نیاز محیط شروع می‌کنند به هم نزدیک شدن.

سؤال‌های کمکی:

  • در این لحظه‌ها چه می‌کردی؟
  • چه نوع آدم‌هایی کنارت بودند؟
  • چه احساسی داشتی؟

بنویس. حتی خیلی کوتاه. همین‌ها سرنخ‌اند.

۲. ببین چه کسانی را تحسین می‌کنی بازتاب خواسته‌های درونی تو

از خودت بپرس:

سه نفر که عمیقاً تحسین‌شان می‌کنم چه کسانی هستند؟
و دقیقاً به خاطر چه چیزی admireشان می‌کنم؟

ممکن است:

  • یک معلم دبیرستان باشد که با عشق درس می‌داد.
  • یک بلاگر یا اینفلوئنسر که صادقانه حرف می‌زند.
  • یک کارآفرین زن که از صفر شروع کرده.
  • یک هنرمند که زندگی را زیباتر می‌کند.

در روانشناسی، می‌گویند چیزهایی که در دیگران تحسین می‌کنی، خیلی وقت‌ها انعکاس چیزهایی است که در خودت هست یا دوست داری پرورش بدهی.

مثلاً اگر زنی را تحسین می‌کنی که از زنان دیگر حمایت می‌کند، احتمالاً در عمق وجودت خودت هم میل به حمایت، آموزش یا توانمندسازی داری.

۳. زخم‌ها و حساسیت‌های تو، بخشی از مأموریتت هستند

این بخش کمی عمیق‌تر است. خیلی از مأموریت‌های بزرگ، از دل دردها و زخم‌ها بیرون آمده‌اند.

  • کسی که سال‌ها جدی گرفته نشده، بعداً مأموریتش می‌شود کمک به دیده‌شدن استعدادهای نوجوانان.
  • کسی که در کودکی در خانواده‌ای پر از دعوا بزرگ شده، ممکن است مأموریتش ایجاد خانواده‌های سالم‌تر و آموزش مهارت‌های ارتباطی باشد.
  • کسی که سال‌ها احساس تنهایی کرده، مأموریتش راه‌اندازی فضاهایی می‌شود که در آن آدم‌ها تنها نباشند.

از خودت بپرس:

  • چه چیزهایی در جامعه تو را عصبانی یا غمگین می‌کند؟
    • بی‌عدالتی نسبت به زنان؟
    • تحقیر به‌خاطر ظاهر؟
    • فشار برای ازدواج اجباری؟
    • نادیده گرفتن استعدادها و خلاقیت‌ها؟

این‌جا دقیقاً نقطه‌ای است که می‌توانی به قول فرانکل، از رنج معنا بسازی. نه این‌که زخم را انکار کنی، بلکه تصمیم بگیری از دلش یک رسالت در بیاوری.

مدل سه‌دایره‌ای برای کشف مأموریت زندگی

در مدیریت استراتژیک و همچنین مدل ژاپنی ایکیگای، یک الگوی جذاب داریم:
تلاقی چند دایره، نقطه‌ای را می‌سازد که در آن هم حال خودت خوب است، هم به دیگران کمک می‌کنی.

برای ساده‌سازی، سه دایره‌ی زیر را در نظر بگیر:

  1. چیزهایی که دوست دارم
  2. چیزهایی که در آن‌ها خوبم
  3. چیزهایی که دنیا از من نیاز دارد

جایی که این سه دایره روی هم می‌افتند، همان جایی است که مأموریت زندگی تو شروع می‌شود.

دایره اول: چه کاری را واقعاً دوست دارم؟

این‌جا لازم نیست خجالت بکشی یا خودسانسوری کنی.
بنویس:

  • چه کارهایی را انجام می‌دهی و زمان را فراموش می‌کنی؟
  • اگر یک روز کامل آزاد باشی، از صبح تا شب دوست داری چه کارهایی انجام بدهی؟

مثال‌ها:

  • نوشتن، خواندن، طراحی، موسیقی، کار با بچه‌ها، حل مسئله، تحقیق، گفت‌وگو، گوش دادن به درد دل‌ها، تولید محتوا، برنامه‌ریزی، تدریس، کار تیمی…

دایره دوم: در چه چیزهایی واقعاً خوبم؟

اینجا باید کمی از تواضع افراطی فاصله بگیری.
بپرس:

  • دیگران معمولاً برای چه کارهایی سراغ من می‌آیند؟
  • بیشتر چه چیزهایی را در من تعریف کرده‌اند؟

شاید بگویی:

  • خوب گوش می‌دهم.
  • توانایی توضیح ساده‌ی چیزهای پیچیده را دارم.
  • در کارهای هنری خوبم.
  • می‌توانم افراد را برای یک کار دور هم جمع کنم.
  • در مدیریت مالی، برنامه‌ریزی، یا طراحی و زیباسازی فضا توانمندم.

در مدیریت منابع انسانی، می‌گویند آدم‌ها وقتی در نقطه‌ی قوت‌شان کار می‌کنند، بهره‌وری و رضایت‌شان چند برابر می‌شود.
در زندگی شخصی هم همین است:
مأموریت بدون استفاده از توانمندی‌ها = فرسودگی.

دایره سوم: دنیا از من چه می‌خواهد؟

این دنیا لازم نیست کل ایران یا جهان باشد. می‌تواند دایره‌ی کوچک‌تری باشد: خانواده، مدرسه، محله، شهر، یک جامعه‌ی آنلاین، یا یک گروه خاص از آدم‌ها.

از خودت بپرس:

  • در اطراف من چه مشکلی زیاد است که من به آن حساس هستم؟
  • اگر فقط در یک حوزه اجازه تأثیرگذاری داشته باشم، دوست دارم کجا باشد؟

مثلاً:

  • رشد دختران نوجوان
  • بهبود مهارت‌های ارتباطی در خانواده‌ها
  • آموزش مالی به زنان
  • زیباسازی فضاهای شهری
  • سلامت روان
  • آموزش مهارت‌های شغلی
  • فرهنگ کتاب‌خوانی
  • معنویت عمیق و بدون افراط و تفریط

چطور این‌ها را تبدیل به یک جمله‌ی واضح کنم؟ الگوی عملی

تا اینجا بیشتر در سطح فهمیدن بودیم. حالا باید برویم سراغ ساختن.

یک قالب ساده برای جمله‌ی مأموریت شخصی:

من می‌خواهم به [چه کسانی] کمک کنم که [چه تغییری] را تجربه کنند، با استفاده از [استعدادها و علاقه‌های من].

چند مثال واقعی و ملموس

  • من می‌خواهم به دختران نوجوان کمک کنم خودشان را باور کنند و انتخاب‌های تحصیلی‌شان را آگاهانه انجام دهند، با استفاده از توانم در گوش دادن، مشاوره و توضیح ساده‌ی مفاهیم.
  • من می‌خواهم به زنان جوان کمک کنم از نظر مالی مستقل‌تر شوند و احساس گیر افتادن نداشته باشند، با استفاده از دانش کسب‌وکار و تجربه‌ام در راه‌اندازی پروژه‌های کوچک.
  • من می‌خواهم با نوشتن و قصه‌گویی، کمک کنم آدم‌ها زخم‌های عاطفی‌شان را بفهمند و خودشان را مهربان‌تر ببینند.
  • من می‌خواهم به بچه‌ها و نوجوان‌ها کمک کنم تجربه‌ی یادگیری قشنگ‌تر و خلاق‌تری داشته باشند، با استفاده از توانم در طراحی و هنر و آموزش.

نکته مهم:
این جمله قرار نیست از روز اول کامل و بی‌عیب باشد. در مدیریت استراتژیک هم بیانیه مأموریت سازمان‌ها در طول زمان اصلاح و دقیق‌تر می‌شود. تو هم اجازه داری مأموریتت را در طول مسیر ویرایش کنی.

مأموریت زندگی برای دختران ایرانی؛ چند نکته‌ی بومی و واقعی

برای اینکه این بحث فقط در حد تئوری نماند، چند نکته‌ی خاص فضای ایران را در نظر بگیریم:

  1. مأموریت لزوماً شغل تو نیست، اما می‌تواند روی شغل‌ات اثر بگذارد. شاید معلم باشی، شاید کارشناس منابع انسانی، شاید دانشجوی هنر؛ اما اگر مأموریتت را بشناسی، همان شغل را هم می‌توانی به شیوه‌ی خاص خودت انجام بدهی.
  2. فشار خانواده واقعی است، اما تو هم حق داری صدای خودت را پیدا کنی. مأموریت زندگی می‌تواند به تو کمک کند محترمانه، اما محکم، درباره‌ی تصمیم‌های مهم زندگی‌ات توضیح بدهی؛ چون خودت برای خودت روشن‌تر شده‌ای.
  3. قرار نیست همه دنیا را تغییر بدهی. گاهی مأموریت تو این است که فقط در دایره‌ی کوچک خودت، دنیا را کمی بهتر کنی؛ برای خانواده‌ات، برای چند دانش‌آموز، برای چند مخاطب صفحه‌ات، برای چند دوست. همین هم بسیار ارزشمند است.
  4. مأموریت با مقایسه نمی‌روید؛ با سکوت و خودشناسی می‌آید. شبکه‌های اجتماعی پر از آدم‌هایی است که جواب همه چیز را پیدا کرده‌اند. اما حقیقت این است که هر آدمی، ریتم و مسیر خودش را دارد. اگر مدام خودت را با دیگران مقایسه کنی، صدای درونت را نمی‌شنوی.

بعد از کشف مأموریت، چه کار کنم؟ گام‌های کوچک اما قدرتمند

فرض کنیم حالا یک جمله‌ی اولیه از مأموریتت نوشته‌ای.

حالا چه؟

۱. مأموریتت را جلوی چشم‌ات بگذار

روی یک برگه‌ی قشنگ بنویس و جایی بچسبان که هر روز ببینی: کنار آینه، روی میز درس، در دفتر برنامه‌ریزی.

این کار ساده، از نظر روانشناسی به تو کمک می‌کند تمرکز ذهنی داشته باشی؛ مغزت یادش بماند که تو فقط برای پاس کردن واحدها یا گذراندن روزها این‌جا نیستی.

۲. تصمیم‌های کوچک را با مأموریت چک کن

هر روز تصمیم‌های زیادی می‌گیری:

  • چه دوره‌ای ثبت‌نام کنم؟
  • چه پروژه‌ای را قبول نکنم؟
  • وقتم را با چه آدم‌هایی بگذرانم؟

قبل از هر تصمیم مهم یا نیمه‌مهم،
از خودت بپرس:

کدام گزینه بیشتر با مأموریت من هم‌راستا است؟

لازم نیست همیشه جواب، انتخاب‌های بزرگ و رویایی باشد؛ گاهی فقط یعنی یک نه محترمانه بگویی، یا وقتت را از یک سرگرمیِ بی‌معنا برداری و روی یک مهارت مهم‌تر بگذاری.

۳. هر هفته یک قدم کوچک در جهت مأموریت بردار

اگر مأموریتت کمک به دختران برای افزایش اعتمادبه‌نفس است، شاید قدم‌های کوچک این‌ها باشد:

  • خواندن یک کتاب در این حوزه؛
  • نوشتن یک پست مفید در اینستاگرام؛
  • داوطلب شدن برای کمک به یک گروه آموزشی؛
  • گرفتن یک دوره کوچینگ یا روانشناسی.

در مدیریت، به این می‌گویند: ترجمه‌ی استراتژی به اقدام‌های روزمره. در زندگی هم بدون اقدام، مأموریت فقط یک جمله‌ی شاعرانه روی کاغذ می‌ماند.

سؤالات متداول درباره کشف مأموریت زندگی برای ذهن تو!

۱. اگر مأموریتم را اشتباه انتخاب کنم چه؟

هیچ‌کس از بیرون نمی‌تواند بگوید مأموریت درست یا غلط چیست. تو با احساس درونی، تجربه و بازخورد زندگی کم‌کم می‌فهمی چه چیزهایی با تو جور است و چه چیزهایی نه. اشتباه کردن بخشی از مسیر است، نه پایان راه.

۲. آیا برای داشتن مأموریت، باید حتماً کار بزرگی انجام بدهم؟

نه. گاهی بزرگ‌ترین مأموریت‌ها در کارهای ظاهراً کوچک اتفاق می‌افتند: یک معلم دلسوز، یک پرستار مسئول، یک نویسنده‌ی کم‌نام‌ونشان، یک خواهر بزرگ‌تر که واقعاً حامی است.

۳. اگر خانواده‌ام با مأموریتم موافق نبودند چه کار کنم؟

قرار نیست همه را در روز اول قانع کنی. به‌جای بحث احساساتی، سعی کن با نتایج نشان بدهی که مسیرت جدی، مفید و قابل‌دفاع است. در عین حال، حفظ احترام مهم است، اما این به معنی حذف کامل خودت نیست.

۴. از کجا بفهمم مأموریتم واقعی است یا فقط فانتزی؟

سه نشانه مهم:

  • حاضر باشی برایش زمان بگذاری؛
  • حاضر باشی برایش یاد بگیری و رشد کنی؛
  • حاضر باشی کمی هم سختی تحمل کنی، بدون این‌که زود جا بزنی.

اگر فقط در حد خیال‌پردازی شیرین است، ولی هیچ قدم کوچکی برایش برنمی‌داری، احتمالاً بیشتر یک آرزو است تا مأموریت.

جمع‌بندی: جهان به نسخه‌ی خاص تو نیاز دارد

کشف مأموریت زندگی، یک پروژه‌ی یک‌شبه نیست؛ یک گفت‌وگوی طولانی است بین توِ امروز و توِ عمیق‌تر که در درونت زندگی می‌کند. اما از یک جا باید شروع کنی. همین امروز می‌توانی:

  1. سه لحظه‌ی اوج انرژی‌ات را بنویسی.
  2. سه نفر که تحسین‌شان می‌کنی و دلیلش را یادداشت کنی.
  3. سه زخم یا حساسیت عمیق‌ات را روی کاغذ بیاوری.
  4. با الگوی ساده‌ای که گفتیم، یک جمله‌ی موقت برای مأموریت‌ات بسازی.

و یادت باشد:
دنیا منتظر نسخه‌ی کامل و بی‌نقص تو نیست؛
دنیا همین نسخه‌ی درحال‌رشد تو را هم لازم دارد.
شاید یک دختر ایرانی در گوشه‌ای از همین کشور،
به حرف، کار، هنر یا حضور تو نیاز داشته باشد…
و مأموریت زندگی‌ات، پلی باشد بین زندگیِ امروز تو و تغییری که دنیا لازم دارد.

۷ تمرین عملی برای کشف مأموریت زندگی (مخصوص دختران ایرانی)

اگر مقاله‌ی کشف مأموریت زندگی را خوانده‌ای، حالا وقت عمل است. این‌جا ۷ تمرین ساده، اما عمیق داریم که کمک می‌کند از فهمیدن به دیدن و نوشتن برسی. این تمرین‌ها برای دختران ایرانی طراحی شده؛ با توجه به فضای خانواده، جامعه، و چالش‌هایی که هر روز با آن روبه‌رو هستی.

می‌توانی این تمرین‌ها را:

  • تنهایی در یک بعدازظهر آرام انجام بدهی،
  • یا در قالب یک کارگاه گروهی ۶۰ دقیقه‌ای برای دیگران اجرا کنی،
  • یا به‌عنوان مشاور/کوچ، به مراجعینت بدهی.

تمرین ۱: لحظه‌های اوج انرژی

هدف: پیدا کردن موقعیت‌هایی که در آن‌ها زنده‌تر هستی.

راهنما:
به ۳ لحظه در چند سال گذشته فکر کن که:

  • خسته بودی، اما راضی؛
  • حس می‌کردی اینجا جایی است که باید باشم؛
  • ممکن است کار خیلی بزرگی هم نبوده باشد (مثلاً کمک به دوستت، یک ارائه‌ی کلاسی، یک کار هنری، یک پروژه‌ی داوطلبانه و…).

برای هر لحظه، این سه چیز را بنویس:

  1. موقعیت چه بود؟
  2. دقیقاً چه کاری انجام می‌دادی؟
  3. چه احساسی داشتی؟

چطور کمک می‌کند؟
در نظریه‌های مدیریت استعداد، می‌گویند نقطه‌ی تلاقی توانمندی و انرژی، همان‌جاست که می‌توانی مأموریت حرفه‌ای/زندگی‌ات را بسازی. این تمرین، همین نقطه‌ها را به تو نشان می‌دهد.

تمرین ۲: آینه‌های بیرونی؛ چه کسانی را تحسین می‌کنی؟

هدف: کشف ارزش‌های درونی از طریق آدم‌هایی که دوست‌شان داری و تحسین‌شان می‌کنی.

راهنما:

سه نفر را بنویس که واقعاً تحسین‌شان می‌کنی (مشهور یا غیرمشهور فرقی ندارد؛ معلم، استاد، خواهر، مادر، یک نویسنده، یک کارآفرین…).
کنار هر اسم، این دو سؤال را جواب بده:

  • دقیقاً به چه خاطر تحسینش می‌کنم؟
  • کدام ویژگی او را دوست دارم که دوست دارم در خودم هم پرورش بدهم؟

چطور کمک می‌کند؟
در روانشناسی شخصیت، می‌گویند آن‌چه در دیگران admire می‌کنی، اغلب بازتاب چیزی است که در خودت بذرش هست؛ این تمرین بذرهای پنهان را نشان می‌دهد.

تمرین ۳: زخم‌ها، حساسیت‌ها و دردهای تو

هدف: پیدا کردن حوزه‌هایی که نسبت به آن‌ها عمیقاً حساس هستی و می‌توانند تبدیل به مأموریت شوند.

راهنما:
به چیزهایی فکر کن که وقتی در جامعه/خانواده/مدرسه می‌بینی، درونت چیزی فریاد می‌زند:

  • این درست نیست!
  • چرا کسی کاری نمی‌کند؟

سه تا از این موضوع‌ها را بنویس.
مثلاً:

  • تحقیر دخترها به‌خاطر ظاهرشان،
  • کم‌اهمیت شمردن رؤیای شغلی دختران،
  • نبودن آموزش درست برای نوجوان‌ها،
  • سکوت درباره مسائل عاطفی و روانی،
  • سطحی بودن رابطه‌ها در شبکه‌های اجتماعی…

چطور کمک می‌کند؟
همان‌طور که ویکتور فرانکل می‌گوید، می‌توان از رنج معنا ساخت. خیلی از مأموریت‌های عمیق، از دل زخم‌ها شروع می‌شوند؛ این تمرین زخم‌هایی را نشان می‌دهد که شاید روزی تبدیل به رسالتت شوند.

تمرین ۴: سه دایره‌ی مأموریت (مدل ساده‌شده‌ی ایکیگای)

هدف: جمع‌کردن سرنخ‌ها در سه دسته‌ی مهم.

سه ستون/دایره برای خودت در نظر بگیر:

  1. چیزهایی که دوست دارم
  2. چیزهایی که در آن‌ها خوبم
  3. چیزهایی که دنیا از من نیاز دارد

در هر ستون حداقل ۵ مورد بنویس.

  • ستون اول: کارهایی که انجام‌شان برایت لذت‌بخش است (نوشتن، تدریس، طراحی، برنامه‌ریزی، گوش دادن، تحقیق…).
  • ستون دوم: مهارت‌هایی که واقعاً در آن‌ها توانمند هستی و دیگران هم تأیید کرده‌اند.
  • ستون سوم: مشکلات یا نیازهای اطراف که دلت می‌خواهد روی‌شان اثر بگذاری (رشد دختران، آموزش مالی، حال خوب روانی، هنر، خانواده‌ی سالم، محیط زیست و…).

بعد از نوشتن، سعی کن بین سه ستون، عبارت‌ها یا کلمات مشترک پیدا کنی. همان جاها، نقطه‌ی شروع مأموریت توست.

تمرین ۵: کلمات کلیدی مأموریت من

هدف: تبدیل لیست‌ها به چند کلمه‌ی پرقدرت و شفاف.

بعد از تمرین ۱ تا ۴، یک‌بار دیگر نوشته‌هایت را بخوان و سعی کن ۵ تا ۷ کلمه یا عبارت کوتاه انتخاب کنی که بیشترین تکرار یا بیشترین احساس را در تو ایجاد می‌کنند.

مثال:

  • رشد،
  • امید،
  • آموزش،
  • حمایت،
  • زیبایی،
  • عدالت،
  • صدای بی‌صداها،
  • خودشناسی،
  • آزادی درونی،
  • خلاقیت…

این‌ها آجرهای اصلی جمله‌ی مأموریتت هستند.

تمرین ۶: نوشتن جمله‌ی مأموریت زندگی

هدف: آوردن همه‌ی سرنخ‌ها در یک جمله‌ی واضح و قابل‌به‌یادآوری.

قالب پیشنهادی (می‌توانی کمی تغییرش دهی):

من می‌خواهم به [چه کسانی] کمک کنم که [چه تغییری] را تجربه کنند، با استفاده از [استعدادها و علاقه‌های من].

مثال‌ها:

  • من می‌خواهم به دختران نوجوان کمک کنم خودشان را باور کنند و مسیر تحصیلی‌شان را آگاهانه انتخاب کنند؛ با استفاده از توانم در گوش دادن، مشاوره و توضیح ساده‌ی مفاهیم.
  • من می‌خواهم با نوشتن و قصه‌گویی، به آدم‌ها کمک کنم زخم‌های عاطفی‌شان را بفهمند و با خودشان مهربان‌تر شوند.
  • من می‌خواهم به زنان جوان کمک کنم از نظر مالی مستقل‌تر شوند و احساس گیر افتادن در روابط و شرایط را نداشته باشند؛ با استفاده از تجربه‌ام در راه‌اندازی پروژه‌های کوچک و آموزش کسب‌وکار.

نکته‌ی مهم مدیریتی:
همان‌طور که بیانیه مأموریت شرکت‌ها در طول زمان اصلاح می‌شود، جمله‌ی مأموریت تو هم قابل ویرایش است. مهم این است که الان یک نسخه‌ی اولیه داشته باشی.

تمرین ۷: سه گام کوچک در جهت مأموریتم

هدف: وصل‌کردن مأموریت به عمل روزمره.

یک مأموریت زیبا بدون اقدام، فقط یک جمله‌ی شاعرانه روی دیوار است.

در این تمرین:

  1. جمله‌ی مأموریتت را بالای صفحه بنویس.
  2. سه اقدام کوچک برای هفته‌ی پیش رو بنویس که با مأموریتت هم‌راستا باشد.
    • خواندن یک فصل کتاب مرتبط،
    • نوشتن یک پست،
    • صحبت با یک نفر،
    • ثبت‌نام در یک دوره،
    • کمک داوطلبانه در یک گروه کوچک و…
  3. برای هر اقدام، بنویس:
    • چه کاری؟
    • چه زمانی؟
    • چطور می‌فهمم انجامش داده‌ام؟

در مدیریت، به این کار می‌گویند: ترجمه‌ی استراتژی به Action Plan. در زندگی تو یعنی: مأموریت، از ذهن می‌آید روی زمین.